مهر و محبت

در این وب لاگ مطالبی در زمینه موضوعات مربوط به علوم قرآنی ارائه می شود.

مهر و محبت

در این وب لاگ مطالبی در زمینه موضوعات مربوط به علوم قرآنی ارائه می شود.

جابه جایی

شرایط یک دفعه عوض شد . مردی که هر روز صبح ساعت 6 بلند می شد میرفت سر کار و بعدش هم یا می رفت دانشگاه یا تا صبح بیدار می ماند و درس می خواند حالا روی تخت زیر اپن صبح تا شب و شب تا صبح خوابیده . دیسک شوهرم به همراه تنگی کانال نخاع  خانه نشین اش کرد و تعطیلاتی که قرار بود یک جای خوش آب و هوا سر شود الان توی خانه در حالی که تمام فکرمان جابه جایی خانه و تعویض ماشین است سر می شود. 

برای شراکت در خرید خانه با پدرم مجبور شدم تمام طلاهایم را بفروشم . وقتی خواهر شوهرم طلا هایم را برداشت که قیمت کند بغض کردم. گردنبندی که شوهرم با کلی سختی و اینور و اونور زدن تلاش کرد و برایم خرید و شد هدیه ی پدر شوهرم برای عروسی . و بی نهایت دوستش داشتم. گوشواره هایی که شوهرم برای اولین سال تولدم بعد از عروسی با نصف حقوقش برایم خرید و من از ذوقم تا صبح توی گوشم کردمشان و جلوی آینه رفتم و سرم را تکان دادم. سرویسی عقدی که برای خریدش بلوا به پا شد که سنگین نباشد . پلاک کوچک ستاره ایی که شوهرم با حقوق خودش برای اولین روز زن برایم خرید را دلم نیامد بدهم و تنها یادگاری من شد از سه سال خاطره های تلخ و شیرین . وقتی به کف پوش خانه نگاه می کنم که با چه زحمتی از سهروردی خریدیم و نصاب آمد و نصب کرد و آلکور های کابینت که تا لحظه ی سال تحویل داشتیم دوتایی نصبش می کردیم و تعطیلات عید را کلاً درگیر نصب دسته و ... بودیم  ، قفسه های اتاق خواب و تراسی که برای درست کردنش یک دنیا ایده در سرم تاب خورد تا تابستان عملی شود ... بی اراده بغض می کنم بخاطر آن همه زحمتی که برای این خانه کشیدیم، به خاطر آن همه خاطره و عشق  و الآن باید برویم درست یک سال و یک ماه گذشت ... ولی خودم را سفت می گیرم و زیر لب به خودم میگویم هیچ کدام از این طلا ها و خانه و ... از اول هم مال تو نبود نباید دل بست وقتی چند روزی بیشتر توی این دنیا نیستم و باید از تک تک داشته هایم خداحافظی که بدون هیچ چیزی با یک روح آزاد بروم از این دنیا  حتی جسم سالمی که شبانه روز برای داشتنش دعا میکنم. 

همزمانی همه ی این اتفاقات فقط باورم را قوی تر کرد :)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.