مهر و محبت

در این وب لاگ مطالبی در زمینه موضوعات مربوط به علوم قرآنی ارائه می شود.

مهر و محبت

در این وب لاگ مطالبی در زمینه موضوعات مربوط به علوم قرآنی ارائه می شود.

کاری برای خوب شدن

از سال 84-85 بود که وب لاگ نویسی را شروع کردم اما مدام خانه عوض کردم تا یک خانه ی تقریباً دائمی همان خانه ی اولی از پرشین بلاگ با حذف همه ی آرشیوش برایم ماند.دلیلش هم فقط عشق همسرم به من بود. این که دوست نداشت  من از همه چیز در وب لاگ بگویم. اما من از این ننوشتن ها هیچ راضی نیستم. درست سه سال است که دوام آوردم و اگر هم چیزی نوشتم مطابق میل همسرم بود. اما الان دیگر دلیلی برای ادامه ی این کار ندارم . بهانه ی اینکه دل را به دریا بزنم و دوباره بنویسم هم خودش بود. وقتی امروز خسته از دانشگاه رسیدم و نهار خوردم و با عجله مشغول تمیز کردن خانه شدم که همه چیز برای ساعت 4 که شاگرد داشتم آماده شود شماره اش را گرفتم تا خسته نباشید بگویم. اما اون بی حوصله تر از همیشه بود و بی دلیل با من بد حرف میزد. این موضوع که جلوی همکارانش با من بد حرف میزد به شدت من را آزرده خاطر کرد. با صدای بلند گفتم جلوی بقیه با من درست حرف بزن و بعدش هم سریع خداحافظی کردم. ظرفها رو می شستم و خودم را سفت گرفته بودم که بغض ام نشکند. موبایلم زنگ خورد. مزاحم دیروزی ! گوشی را سایلنت کردم. دوباره زنگ زد. دلم پر بود و عصبی بودم. گوشی را برداشتم و فریاد زدم اگه یه بار دیگه زنگ بزنی شماره اتو میدم به مخابرات حالا خودت میدونی چه غلطی می خوای بکنی آشغال عوضی!!! قطع کردم. می لرزیدم .... اما حالم بهتر بود. این اولین باری بود که خلاف ادبیاتم با کسی حرف زدم حتی یک مزاحم.

با این حال سعی کردم از همسرم دلخور نباشم. شاگرد ام آمد با لبخند و انرژی همیشگی اش . همیشه بعد از 3 ساعت ریاضی کار کردن با این شاگردم با یک عالمه انرژی خوب به روزم ادامه میدهم. همسرم آمده بود . میدانستم خسته است . سعی کردم باعث آرامشش باشم. وقتی فهمیدم همه ی دلخوری هایش را سر من خالی می کند و با سایر همکارانش میداند کی سکوت کند و بردبار باشد اما جلوی همکارانی که من را می شناسند چطور تخریبم کرد دلگیر تر شدم اما بروز ندادم تا به حرفهایش ادامه دهد. آماده بود که برود . کلاس خصوصی داشت. با لبخند نگاهش می کردم

- عزیزم لطفاً وسایل فردا رو برایم بچین . شربت هم درست کن . شلوار و پیراهن مناسب هم برایم بردار و اتو کن.

لبخندم ماسید.

- البته دستت هم درد نکنه.

گاهی وقت های برای زن بودنم نمی دانم باید چه کارهایی انجام دهم.

+ گاهی دلم از دست کسی که یک ساعت ندیدنش دلم را تنگ می کند عجیب می گیرد.