ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یک عالمه اتفاق که دوست دارم خوب و بدش رو ثبت کنم اما فکری که مدام از این شاخه به اون شاخه می پره تمرکزم رو کم میکنه.
یه جورایی امروز روز موعده و بالاخره بعد از 1 ماه دوباره میریم دکتر . همه چیز به حرف دکتر بستگی داره . اینکه کجا بریم ؟! هنوز معلوم نیست باید از این شهر شلوغ دل بکنیم و به کنج یک شهری که چند دهه است شهر شده پناه ببریم یا یک جایی توی همین شلوغی برای خودمان پیدا کنیم . اما تنها چیزی که مشخص است این است که دیگر اینجا جای ماندن نیست . تنها دلیلش هم 50 عدد پله ی بی امان است که خودش دلیل کمی نیست .
عاشقانه این خانه را دوست داشتم و دل کندن برایم از این خانه و محله ی آرام و امن سخت است. یادم هست که اولین بار که ماشین لباسشویی ام را روشن کردم و بعد از اتمام کار آهنگ زد چطور ذوق زده پریدم توی تراس و با دیدن نوری که از پنجره ی مشبک به تراس می تابید ذوق زدگی ام به یک خنده ی بلند و سراسر عشق تبدیل شد .
روزهایی که تا شب تنها بودم و تنها کارم درست کردن شام و تمیز کردن خانه بود و وقتی میدیدم همه جای خانه دارد برق میزند و بوی خوب غذا توی کل خونه پیچیده ذوق زده دوربین به دست سعی میکردم بوی خوش غذا و حس خوب اون روز ها رو توی چهار چوب یک عکس ثبت کنم .
خانه ایی که اولین بار که واردش شدم آنچنان دلگیر بود که با خودم گفتم من چطور اینجا زندگی کنم ؟ ولی وقتی پنجره های قهوه ایی را سفید کردیم و کابینت های جگری رنگش را آلکور طرح چوب زدیم و موکت های قهوه ایی بد رنگش را کندیم و کف پوش کردیم و پرده کره کره ایی کرم رنگ را کندیم و پرده های تور سفید با والان قهوه ایی نصب کردیم و دستشویی اش را سرویس سفید کردیم و تراسش را پر از گل ... واقعاً خانه ی امن و آرام بخشی شد .
+ قطعاً میدانم هر کجا بروم همین قدر دوستش خواهم داشت . از رفتن دلگیر نیستم و حتی خیلی هم هیجان زده ام :)
زیبایی درون ماست و تو عزیز من سرشاری از این نعمت
چه عالی.